معنی فتوا شرعی

حل جدول

فتوا شرعی

وجر


حکم شرعی

فتوا ، فتوی

فرهنگ عمید

فتوا

نظر یا رٲی فقیه و مجتهد در احکام شرعی،
* فتوا دادن: (مصدر لازم) صدور رٲی و نظر فقهی از جانب فقیه در مورد یک حُکم شرعی،
* فتوا گرفتن: (مصدر لازم) پرسیدن رٲی و نظر فقیه دربارۀ یک مسئلۀ شرعی،

لغت نامه دهخدا

فتوا

فتوا. [ف َت ْ] (ع اِ) فتوی. رجوع به فتوی شود.


شرعی

شرعی. [ش ِ عی ی] (ع اِ) زه کمان. (آنندراج) (ناظم الاطباء). به معنی های شِرعَه. (منتهی الارب). رجوع به شرعه شود. || مثل و مانند. (ناظم الاطباء). مانند چیزی. ج، شَرع، و شِرع، شِرِع. جج، شِراع. (آنندراج). رجوع به شَرع و شرعه شود.

شرعی. [ش َ عی ی / ش َ] (ص نسبی) منسوب به شرع. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء). آنچه به شرع نسبت داده شود. (از اقرب الموارد): امور شرعی سرکار فیض آثار متعلق و مختص عالیجاه صدر خاصه است. (تذکرهالملوک ص 2). مجملاً عزل و نصب مباشرین موقوفات... اگر شرعی باشد هیچیک از حکام شرع و صدور را مدخلیتی در آن نیست. (تذکرهالملوک ص 3). || مشروع و حلال و موافق شرع. (ناظم الاطباء). مطابق احکام شرع. موافق دین. (فرهنگ فارسی معین). آنچه موافق شرع است. (از اقرب الموارد). || راست. || شلوار تنگ. (ناظم الاطباء).

فرهنگ فارسی هوشیار

فتوا

(اسم) آنچه عالم دینی نویسد در موضوع حکمی شرعی رای فقیه در حکم شرعی فرعی جمع: فتاوی.


شرعی

کیشی آینیک (صفت) منسوب به شرع مطابق احکام شرع موافق دین.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فتوا

دادستان

مترادف و متضاد زبان فارسی

فتوا

اجازه، حکم، رای، فتوی

فرهنگ معین

فتوا

(فَ) [ع.] (اِ.) نک فتوی.

فارسی به انگلیسی

فتوا

Adjudication, Decree, Dictum

ترکی به فارسی

فتوا

فتوی

فارسی به عربی

شرعی

سلطه القضائیه، قانونی، قضائی

عربی به فارسی

شرعی

نمایش مجاز , تاتر مجاز , قانونی , حلا ل , مشروع , حلا ل زاده , درست , برحق

معادل ابجد

فتوا شرعی

1067

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری